بازنمایی قیمه در سینما

توسط علی خانی در تاریخ 1400/8/17

بررسی نقش غذا در چند فیلم ایرانی و غیرایرانی همراه با نیم‌نگاهی به نقش قیمه در آن‌ها

غذا بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی ماست؛ برای بقا محتاج به غذاییم و هر روز بخشی از زندگیمان را صرف آماده‌سازی و مصرفش می‌کنیم. غذاهایی که می‌خوریم نشان‌دهندۀ سبک زندگی، فرهنگ، طبقۀ اجتماعی یا اقتصادی و غیره در زندگی ماست. در برخی نوشتارها و رسانه‌ها از ارتباط بین غذا و این وجوه زندگی صحبت شده ‌است؛ پس آیا این ارتباط در سینما هم وجود دارد؟ آیا استعاره‌ای از لذت‌های زندگی است یا مفاهیم دیگری را هم باز می‌تاباند؟ در این نوشتار سعی داریم با بررسی چند فیلم ایرانی و خارجی جایگاه این وجوه را در آنها بسنجیم تا ببینیم سینماگران چگونه غذا و آشپزی و قیمه را در آثارشان به کار برده‌اند.

بررسی را با فیلمی از چارلی چاپلین به نام «کودک»، نخستین اثر او، آغاز می‌کنیم. این فیلم اگرچه کمدی‌ غم‌انگیزی از زندگی مرد فقیری است که کودکی یتیم را در محله‌ای فقیرنشین بزرگ می‌کند، در یک سکانس به ما می‌فهماند که قهرمانان داستان علی‌رغم زندگی سختشان از آن لذت می‌برند. این لذت در این فیلم در غذا بازنمایی شده‌ است. سکانس مورد نظر نیز صبحانه خوردن مرد و کودک است. کودک پن‌کیک‌ها را می‌پزد و مرد بزرگ‌تر یادآوری می‌کند که حتماً پیش از خوردن غذا، شکرگزار باشد. بشقاب‌هایی پر از پن‌کیک که همراه با قالب‌های بزرگ کره بلعیده می‌شوند و آب از دهان هر بیننده‌ای راه می‌اندازد، در اینجا چیزی نیستند جز لذت خالص شکرین زندگی.

نمایی از فیلم «کودک» اثر چارلی چاپلین، ۱۹۲۱

تعبیری شبیه به نقش غذا در فیلم «کودک» را در فیلم ایرانی «گنج قارون» هم می‌توانیم ببینیم. قارون مرد ثروتمندی در آستانۀ پیری است که خانواده‌ای ندارد و پیش‌خدمتش به او یادآوری می‌کند که باید همیشه مراقب کلسترولش باشد؛ درنتیجه  هر شبش را با شامی بدمزه به پایان می‌برد. قارون که از این زندگی بی‌لذت خسته شده‌ است، تصمیم می‌گیرد با پرت کردن خود از بالای سی‌وسه پل به زاینده‌رود، که گویا آن زمان رودی پرآب بوده، به زندگی خود پایان دهد؛ اما علی قهرمان داستان -جوانی که همراه با مادرش زندگی ساده‌ای دارد- در حین برگشت از یک روز کاری سخت، قارون را از مرگ نجات می‌دهد. سکانس بعدی معروف‌ترین بخش فیلم و تأثیرگذارترین قسمت داستان بر قارون است. خانة علی خانه‌ای ساده و کوچک است و شامِ علی که مادرش تدارک دیده، آبگوشتی چرب‌وچیلی است که قارون سال‌هاست از ترس بیماری به آن لب نزده ‌است. علی با سر دادن آوازی که انسان را به لذت بردن از سادگی‌های زندگی تشویق می‌کند، قارون را راضی به خوردن این لذتِ چرب زندگی می‌کند.

صحنه‌ای از فیلم «گنج قارون» به‌کارگردانی سیامک یاسمی، ۱۳۴۴

اما در سینمای ایران «مهمان مامان»، از معروف‌ترین فیلم‌هایی است که غذا در آن نقشی کلیدی دارد. غذا در این فیلم در نقش ایجادکنندۀ همبستگی در میان ساکنان ظاهر شده ‌است.  داستان فیلم، مشقت‌های مادری است که در حال تدارک یک مهمانی شام است تا آبرویش جلوی خواهرزاده و تازه‌عروس خانواده حفظ شود. داستان در خانه‌ای سنتی می‌گذرد؛ خانه از مجموعه‌ای از اتاق‌ها تشکیل شده ‌است که چندین خانواده در آنها ساکن‌اند و حیاط را هم با هم شریکند. اعضای این خانواده‌ها کم‌کم به یاری قهرمان اصلی داستان می‌آیند تا سر آخر ضیافتی آبرومند که حاصل تعامل ساکنان حیاط است برپا شود. 

صحنه‌ای از فیلم «مهمان مامان» به کارگردانی داریوش مهرجویی، ۱۳۸۲

بیشتر بخوانید: قیمه در ادبیات فارسی چگونه به کار رفته است؟

چنین تعبیری را می‌توان در آخرین سکانس فیلم آمریکایی «کتاب سبز» هم دید. این فیلم روایتگر داستان یک رانندۀ ایتالیایی‌تبار است که برای یک پیانیست آفریقایی‌تبار که از هر لحاظ در اقلیت است، کار می‌کند. در انتهای فیلم قهرمانان داستان برای کریسمس به خانه برمی‌گردند. راننده به خانۀ شلوغ خودش می‌رود و شام شب کریسمس را با خانواده‌اش می‌خورد. در این حین نوازنده که در خانه‌اش تنها مانده بود، زنگ در را به صدا در می‌آورد و خانوادۀ ایتالیایی، او را به گرمی در شامشان که معمولاً مراسمی خانوادگی است، سهیم می‌کنند. غذا در این فیلم توانسته ‌است در یک مراسم دو مرد از دو فرهنگ متفاوت را کنار هم بنشاند و همبستگی‌ای میان آن دو بیافریند.

صحنه‌ای از فیلم «کتاب سبز» به کارگردانی پیتر فارلی، ۲۰۱۸

هر دو فیلمی که نام بردیم، نگاهی یوتوپیایی به زندگی دارند. اما بر خلاف آن در فیلم‌هایی که جهانی دیستوپیایی را ترسیم می‌کنند، غذا کاملاً نقشی برعکس دارد. در این جهان‌ها، شخصیت‌ها برای بقایشان نیاز دارند سهم بیشتری از سفرۀ غذا را تصاحب کنند. نمونۀ جالبی از این دست فیلم‌ها که غذا هم در آنها نقش اساسی دارد، «اغذیه‌فروشی» است. این فیلم داستان جهانی پس از پایانِ جهان است که در آن منابع غذا محدود است و خشکبار هم به عنوان ارز استفاده می‌شود. در این فیلم، عده‌ای از آدم‌های نسبتاً عجیب در آپارتمانی زندگی می‌کنند که در طبقۀ همکف آن یک قصابی وجود دارد. قصاب از طریقی مرموز گوشتی ارزان برای ساکنان تأمین می‌کند. تا این که قهرمان داستان وارد این آپارتمان می‌شود و با همکاری یک گروه انقلابی گیاه‌خوار بر علیه قصاب می‌شورد. غذا در اینجا از صرف نیازی برای بقا فراتر می‌رود و تا حدّی بار سیاسی پیدا می‌کند.

پوستر فیلم «اغذیه‌فروش» به‌کارگردانی کارو و ژونه، ۱۹۹۱

در نمونه‌ای دیگر غذا، می‌تواند به عنوان نماد به دستگیری قدرت تبدیل شود. فیلم «کافه ترانزیت»، داستان زنی در جامعه‌ای سنّتی است که پس از مرگ شوهرش، در حالی که رسم طایفه‌ای از او انتظار دارد که با برادر شوهرش ازدواج کند، تصمیم می‌گیرد با ادارۀ کافه‌ای بین راهی ادارۀ زندگی‌اش را خودش در دست بگیرد. بالاخره با ذوق و قریحۀ ریحان، قهرمان داستان، کافه رونق می‌گیرد و چندین شخصیت خارجی هم به خاطر غذای او به این کافه می‌آیند. سر آخر ریحان کافه را از دست می‌دهد، اما از تصمیم خود دست بر نمی‌دارد. اگرچه ایجاد ارتباط میان زنان و غذا بسیار رایج است، در این فیلم غذا و آشپزی، نقشی متفاوت برای این ارتباط قائل شده‌اند و نه فقط به عنوان «وظیفه‌ای زنانه» بلکه به عنوان عاملی قدرت‌بخش ظاهر شده‌‌اند.

صحنه‌ای از فیلم «کافه ترانزیت» به‌کارگردانی کامبوزیا پرتوی، ۲۰۰۵

ارتباط میان زنان و غذا را می‌توان در فیلم‌های دیگری هم مشاهده کرد. «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» از نمونه‌های خوبی است که همچون «کافه ترانزیت»، صرفاً بر وظایف و نقش زنان در آشپزخانه نظر ندارد؛ که غذا و مطبخش را دست‌مایۀ نمایش مفاهیمی دیگر کرده است. در این فیلم که نمایانگر اشتغال چندزن در یک غذاخوری محلی شمالی است، غذاخوری فقط به پذیرایی از مشتریان و طبخ غذا اختصاص ندارد؛ بلکه جایی است برای گذران زندگی چند زن داستان، که جان و زندگی‌شان به غذاها و غذاخوری به نمایش‌درآمده در فیلم بسته است؛ این بستگی تا جایی پیش رفته که زنان در آشپزخانۀ غذاخوری و با صحبت کردن با دیگ‌ها و قابلمه‌ها و بطری‌ها، از آشپزخانه و اجزائش موجوداتی جان‌دار ساخته‌اند. اما ارج و قرب غذاها و غذاخوری در فیلم بیش از اینهاست. غذا در این فیلم هم وسیله‌ای است برای ابراز عشق میان دونفر، هم وسیله‌ای است برای به دور هم آوردن افرادی نه همیشه آشنا، و هم وسیله‌ای که به بهانۀ طبخ یا صرفش در جمع، می‌شود خوشحال زیست. لذت طبخ یا صرف دسته‌جمعی غذا و ارتباطش با همبستگی انسان‌ها، نمود پررنگی در این فیلم دارد و در جایی به اوج خود می‌رسد؛ جایی که «عزیز» شخصیت مرد داستان، با یادآوری دوران جوانی‌اش، می‌گوید:

بهترین غذا غذاییه که توی جمع خورده می‌شه. اون موقع‌ها که خیلی جَوون بودم، همه دور سفره جمع می‌شدیم. وقتی که غذا تموم می‌شد، یه آه بلندبالا می‌کشیدم و می‌گفتم کاش غذا تموم نمی‌شد، کاش اولش بود؛ نه به خاطر غذا، اون که همیشه بود. فقط به خاطر اون جمعی که می‌دونستم همیشه باقی نمی‌مونه...

صحنه‌ای از فیلم «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» به‌کارگردانی علی رفیعی، ۱۳۸۳

اما درگروهی از فیلم‌های تازه‌تر ایرانی، غذا ممکن است مفهومی جدید به خود بگیرد که شاید تا اندازه‌ای با مفهوم کلاسیک غذا متفاوت باشد. «هامون» که فیلمی پر استعاره است، سکانسی تقریباً کوتاه دارد که شخصیت اصلی داستان در آن به یاد عزاداری‌های محرم در دوران کودکی‌اش می‌افتد و به این ترتیب این غذا است که یکی از پررنگ‌ترین صحنه‌ها را می‌سازد؛ دیگ‌های بزرگ برنج و خورش نذری در میان هیاهوی دستۀ عزاداری، ارتباط مستقیم غذا با آیین‌ها و اعتقادات را جلوه‌گر می‌کند.

صحنه‌ای از فیلم «هامون» به‌کارگردانی داریوش مهرجویی، ۱۳۶۸

 در نمونه‌ای دیگر مانند فیلم «یه حبه قند»، غذا مفهوم پررنگ‌تری را نشان می‌دهد. این فیلم راوی داستان خانواده‌ای یزدی است که مشغول مهیا کردن مراسم عقد خواهر کوچکشان هستند که قرار است با پسری در آمریکا ازدواج کند و نهایتاً از ایران برود. تا اینجای داستان غذا همان نقش عامل همگرایی اعضای خانواده را ایفا می‌کند؛ اما قصۀ فیلم به واسطۀ حبه‌ای قند، تغییر می‌کند. این حبۀ قند که شاید در نظر اول نشانگر خوشی‌های زندگی باشد، با گیرکردن در گلوی بزرگ خانواده، کشتن او و نهایتاً تبدیل کردن عروسی به عزا، مفهومی دیگر پیدا می‌کند و یادآور همۀ آرزوهایی می‌شود که در نگاه اول احتمالاً شیرین‌اند، اما می‌توانند به راحتی به تلخی تبدیل شوند.

صحنه‌ای از فیلم «یه حبه قند» به‌کارگردانی رضا میرکریمی، ۱۳۹۰

همان‌طور که دیدیم سینماگران توانسته‌اند با بهره‌گیری از غذا مفاهیم و تعابیری گوناگون از آن حاصل کنند. اگرچه در هر فیلمی این پدیده حضور یکسانی ندارد، بی‌شک دستاویز مهمی در شکل‌دهی بسیاری از داستان‌ها بوده‌ است. مثلاً در همین چند نمونه می‌شود تفاوت نقش غذا را دید. گاهی در فیلمی مثل «گنج قارون» فقط در سطح یک استعاره ظاهر می‌شود و گاه مانند «مهمان مامان» تعریف کنندۀ خط اصلی داستان و یا مانند «یه حبّه قند» هم عاملی مثبت و هم عاملی ناخوشایند است.

نقش قیمه

اما گذشته از نقش یا جایگاه غذاها در فیلم‌های سینمایی، گاه نمایش غذا و خوراکی خاص در یک فیلم، توجه‌ها را به خود جلب می‌کند. خورش قیمه هم یکی از غذاهایی است که در نقش‌هایی متفاوت در فیلم‌ها یا سریال‌های ایرانی ظاهر شده است؛ گاه به عنوان جزئی از سفرۀ غذا، گاه به عنوان جزئی از مطبوخات یک رستوران، گاه به عنوان یک غذای نذری و ... . برخی از این نقش‌های مختلف را می‌توان در چندنمونه از فیلم‌های معرفی‌شده در صفحات قبل مشاهده کرد. قیمه در فیلم «هامون» ارتباط استعاری بین غذا و مذهب را روشن می‌کند و به مثابه یک غذای نذری معرفی می‌شود. در «مهمان مامان» یکی از اولین غذاهایی است که با همبستگی همسایگان آماده می‌شود؛ یکی لپه و گوشت را تهیه می‌کند و دیگری برنج. در «ماهی‌ها عاشق می‌شوند» هم، فارغ از تفاوت و شباهتش با قیمۀ سنتی یا قیمه‌هایی که در مناطق شمالی طبخ می‌شود، از مطبوخات ثابت یک غذاخوری شمالی است که در بعضی صحنه‌ها در حال جوشیدن است، در بعضی آمادۀ سرو و نهاده‌شده بر سینی و در بعضی دیگر از صحنه‌ها هم از زبان کارکنان غذاخوری شنیده می‌شود: «دوتا قیمه‌بادمجون».

اما کارگردانان همیشه هم اهمیت قیمه را با نشان دادن آن در صدر سفره یا در فهرست غذایی یک غذاخوری نمایش نداده‌اند. آنها گاه با اتکا به محبوبیت امروزی قیمه و شاید با مطالعۀ تاریخچه‌ای از آن یا با مشاهدۀ نام آن در یک رسالۀ قدیمی، در فیلم یا سریال تاریخی خود از آن بهره برده‌اند. «قهوۀ تلخ» از مجموعه‌های طنز یک‌دهه پیش است که در آن استفادۀ جالبی از خورش قیمه شده است. این مجموعه دربار پادشاهی در تهران را در سال ۱۲۰۱ هجری قمری تصویر می‌کند که در قسمتی تصمیم به اعدام دوتن می‌گیرند. در حالیکه اعدامی‌ها با دست بسته در مقابل پادشاه و سایر درباریان نشسته‌اند، کسانی برایشان یک بشقاب پلو و یک کاسه قیمه می‌آورند و از آنها خواسته می‌شود که قیمه را روی پلو ریخته و آن را میل کنند. بعد از اتمام غذا هم مراسم اعدام (بریدن سر) انجام می‌شود. فارغ از صحت و سقم چنین موضوعی در آغاز دهۀ ۱۲۰۰قمری در تهران، به نظر می‌رسد که کارگردان و نویسندگان صرفاً با اتکا بر چند رسالۀ تاریخی یا ادبی که شاید مربوط به سال ۱۲۰۱قمری هم نباشد، برای قیمه‌پلو ارجی قائل شده‌اند؛ به طوریکه که صرف آن را به عنوان آخرین لذت زندگی یک انسان در آن عصر به تصویر درآورده‌اند. البته چشیدن قیمه فقط در دویست و چندسال پیش و فقط برای یک اعدامی لذت‌بخش نبود؛ که هنوز هم گاه در فیلم‌ها و مجموعه‌هایی مختلف به عنوان خورشی خوش‌رنگ و خوش‌مزه در سفره‌ها به نمایش درمی‌آید.

 

این مقاله توسط نویسندگان گروه بازاریابی محتوایی کنج و به‌سفارش قیمه‌دات‌کام نگاشته شده است.