دست خود آدم نیست. وقتی ماه رمضان میآید، خواه ناخواه یاد خاطرات گذشتهمان میافتیم. از وقت سحر و افطار گرفته تا نذریها و مهمانیهای افطار.
از سریالهای ماه رمضان تا عطاران و آقاخانی. از علی صادقی و ریختن قیمهها در ماستها تا خطاطیهای حمیدلولایی.
همهی ما مجموعه خاطراتیم داریم که با آنها زندگی میکنیم و از مرورشان گاهی لذت میبریم و گاهی هم حسرتشان را میخوریم. مثل یادآوری عزیزانی که سالهای گذشته کنارمان بودند و امسال دیگر نیستند. حتی نوای دلنشین ربنای استاد شجریان.
در هر صورت باید با این خاطرات تلخ و شیرین کنار بیایم و زندگی کنیم. امسال ماه رمضان خاصی را میگذرانیم. همه درگیر بیماری منحوسی هستیم که امیدواریم هر چه زودتر تمام شود.
اما چیزی که بیشتر از همه در میان خاطراتمان خودنمایی میکند سفرههای سحری و افطاریمان است. از چای و نان و پنیر تا آش، حلیم و غذاهای خوشمزه دیگر. قیمه هم جز همین غذاهاست و حتما در سفرهی افطاری ما جای به خصوصی دارد. چه نذری باشد و چه مادر خانواده برای افطار درنظر گرفته باشدش.
بخش عمدهای از خاطرات ما شامل سفرههای کوچک و بزرگی است که برای افطار درکنار خانواده پهن کردیم، تا آن سفره بهانهای باشد برای دورهم جمع شدنمان. اما بنظر ما غذاهای آن سفرهها نیز بخش مهمی از خاطرههای ما هستند که کمتر به یادشان میآوریم. اما یادآوریشان برایمان خوشایند است. از طعم لذیذ حلیم مادرجان تا زرشکپلوهای بینظیر عمه و قیمههای مادر خودمان.
اگر همین حالا با خودتان مرور کنید کلی از این دست خاطرات به یادتان میآید.