شد آنچه باید میشد.
باتوجه به شناخت چند سالهای که از او داشتم میدانستم بالاخره ایدهای این چنینی را عملی خواهد کرد. هنوز هم بعد از سه سال که درگیر مسائل بزرگ و کوچکش هستیم جملهی سال ها پیشش در ذهنم تکرار میشود:" کافهای خواهم زد."
من میدانستم که این اتفاق را دیر یا زود رقم خواهد زد و وقتیکه زمستان سال 96 خبرم کرد و دربارهی ایدهاش با من صحبت کرد برایم قطعی شد که این قصهی ایرانیمان از همین جا شروع شده است.
محمدعلیمجاهد ایدهی جمعآوری کردن تمام قیمهها، در یک رستوران را در سر داشت و شروع به سفر به شهرها و استانهای مختلف کشور کرد تا بکرترین دستورپختهای این قیمهها را بیابد و در همین سفرها با قیمههای جدیدی نیز آشنا شد. این سفرها و تحقیقات تنها به همین مسائل هم محدود نمیشد او به دنبال بهترین مواد اولیه برای طبخ این قیمهها هم بود.
بعد از چندین ماه سفر و تحقیق با بررسی جوانب مختلف و برنامهریزی های دقیق اولین آشپزخانهی رستوران قیمهداتکام در میدان ولیعصر افتتاح شد. اردیبهشت سال 97 برای اولین بار من و محمدعلیمجاهد سعی کردیم خودمان برنج طبخ کنیم و شروع به فروش چلوخورشت قیمه طهرانی بکنیم که متاسفانه فرآیند طبخ برنج به همراه من و او به فاجعهای بدل شد. بعد از آن تیم کلی قیمهداتکام تشکیل شد. نیروها استخدام شدند و در تیر سال 97 به طور رسمی آغاز به کار کرد. پیش رفتیم درس گرفتیم از لحظه لحظهی کار در این حوزه. اتفاقاتی برایمان افتاد که باور نمیکردیم. اما با این حال پیش رفتیم و سایر دوستانمان هم به ما اضافه شدند تا در تیم قیمهداتکام در کنار هم باشیم. علیرضا، مجید، سینا یک علیرضای دیگر و دیگر دوستان. بهترین تیم قیمهداتکام در کنار همدیگر بودند و در کمتر از یکسال و بفاصلهی یک هفته دو شعبهی دیگر در تابستان 98 افتتاح شدند. ابتدا شعبهی رستوران قیمهداتکام در نیاوران و دیگری شعبهی قیمهداتکام در شهر استانبول ترکیه. بعد از شروع به کار دو شعبهی جدید شعبهی میدان ولیعصر برای انجام امور تاسیساتی و تعمیراتی مدتی بسته شد و مدتی بعد تصمیم به بستن این شعبه و برنامه ریزی برای تاسیس شعبهی جدید دیگری انجام شد. بهمن ماه سال 98 قصهی ایرانی ما به عمارتی در حوالی باغ فردوس تهران رسید تا شعبهی سوم قیمهداتکام در عمارت والا تاسیس و افتتاح شود.
فعلا اینجا هستیم و با قدرت ادامه میدهیم.