یکسال دیگر برای ما و قیمه گذشت. پر از اتفاق و حادثه. پر از بالا و پایین و پر از تجربه، درس و موفقیت.
اولین روزی که در سال 98 بعد از تعطیلی چند روزه، قیمه را باز کردیم، من هنوز مرخصی بودم و تازه دو روز بعدش به ایستگاه راهآهن رسیدم و 5 صبحش به قیمه آمدم. تا رسید و من را دید گفت: امروز را هم استراحت کن. ششم فروردین زیر باران سیلآسا از هم خداحافظی کردیم تا فردا. شش فروردین اولین روز بسیار شلوغ سال جدید زیر آن باران بود.
همهی نشانهها میگفتند سال پربرکتی خواهیم داشت. حالا هم که به آخرش رسیدم خدا را شکر میکنم. برکتش در تجربههایش بودند. اوایل سال 98 به هیچ وجه فکر نمیکردیم که قرار است در این سال سه شعبه جدید افتتاح کنیم. اما اینکار را کردیم. یک قدم به عقب رفتیم و بعد چند قدم به جلو. سال عجیبی بود. آنقدر که حتی فکرش را هم نمیکردیم که اسفند 98 تقریبا کل ماه بسته باشیم. اما بسته بودیم، چون همه چیز پول نیست.
ما به سال جدیدی که میآید اول خوشبین هستیم و دوم آماده که تمام تلاشمان را برای بهتر کردن همه چی بکنیم. ما تازه اول راه هستیم و اول قصهی ایرانیمان. ما برای سال جدید سر از پا نمیشناسیم و شما هم باید همین طور باشید تا از هر چیزی در سال جدید قویتر باشید.
برای سالی عالی در کنار هم.....